ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
یادش بخیر بچّگی.چه روزایی داشتیم همش تو رویا بودیم که اگه اون عروسک یا ماشین یا اصلا اون حیوون یا اون ..داشتیم چه قدر خوب می شد.آرزوهامونم به اندازه ی خودمون کوچیک بود وای که چه دنیایی بود .تمام عشقمون خدا و مادر و پدر و رویا و افسانه هامون بود.دلم می سوزه دلم واسه بچه های الان می سوزه .که محیط جامعه واسشون اینجوری شده اون زمان ما بازیامون لی لی (دختر)ماشین بازی و فوتبال(پسر)بود اما حالا بچه ها ی الان یه گوشی دستشون گرفتن و به فکر چه چیزایی که نیستن من که دیگه نمی بینم بچّه های الان قایموشک بازی کنند یا کلا اصلا بازی کنند..خودتون بهتر میدونین دیگه.واقعا چرا این جوری شده چرا همه می خوان از بچّگی بزرگ بشن....نمی دونم شاید به خاطر خانواده ها هم باشه علاوه بر جامعه....دلم براشون می سوزه که بچگی نکردن ...اون زمونا می گفتن بچه ها پاکن(به قول خودمون اینکه بچس فعلا هیچی حالیش نیست)امّا حالا چی.....فسقل بچس میخواد قورتت بده...نظر شما چیه؟راستی الان که مینویسم داره صدای رعدوبرق می آد....(پیام بازرگانی) حرف آخر:عجب صبری خدا دارد..... موضوع مطلب : |
منوی اصلی آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 32
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 203125
|
|